بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه تنهایی من میگذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی میکشدو میگذرد
یک لبخندم را بسته بندی کرده ام ،
برای ِ روزی که تو را اتفاقی میبینم ..
آنقدر تمیز بخندم،
كه به خوشبختی ام حسادت کنی…
و من در جیبم ،
دست های ِ خالی ام را فریب دهم ،
که امن ترین جای ِ دنیا را انتخاب کرده اند .. !!
یه فنجان مکث و چند نقطه چین
به احترام تک تک لحظه هایی که
تو انتظار رسیدن به عاشقونه هامون مردن...
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی , سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم , آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است …
